تینا ی نازمتینا ی نازم، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره
معینا ی  نازممعینا ی نازم، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

دنیای من تینا و معینا

تینا در شهر عجایب

 جمعه هفته پیش( 22 آذر)من وبابا وتینا رفتیم شهر عجایب تابستون چندباری تینا رو اونجا برده بودیم ولی از اول پاییز دیگه فرصت نشده بود تا بالاخره هفته پیش طلسم شکسته شد و تینا جون رفتند شهر بازی از بین همه بازی ها تینا قطار رو بیشتر از همه اش دوست داشت     ای جان... عزیزم داره شیر کاکائو می خوره      این اسباب بازی رو هم تینا موقع برگشت انتخاب کرد تا براش بخریم ولی لحظه آخر پشیمون شد و گذاشت سر جاش ...
29 آذر 1392

دانسته های دخترم قبل از سه سالگی

  تینای نازم دقیقا یک ماه دیگه شما وارد سومین سال زندگیت می شی امروز میخوام از چیزایی برات بنویسم که تا امروز که دقیقا دو سال و یازده ماه داری یاد گرفتی: تینای من شما الان خوندن ٢٤ کلمه ی: مامان-بابا-آب-جوراب -لباس-شلوار-دست-انگشت-پیشانی-زبان-دهان-دارد-دارم-چنگال-چشم-صورت-نان-کفش-من-گوش-بشقاب-ابرو-قاشق-غذا وهمچنین کلمات ترکیبی وجملاتی که از ترکیب این کلمات ساخته میشه مثل: چشم من- انگشت مامان-من جوراب دارم -بابا کفش دارد و....رو بلدی دختر نازم شما  همه ی رنگها رو هم میشناسی و همینطور میدونی که رنگهایی مثل بنفش- سبز ونارنجی از ترکیب چه رنگهایی ساخته شدند کار کردن با قیچی رو هم کامل بلدی ومی تونی ش...
21 آذر 1392

تعدادی از عسل واژه های دخترم در 34 ماهگی

خرکگن--------------کرگدن سفنجون------------فسنجون چبس----------------چسب عسک---------------عکس نَبیندی-------------ندیدی سوخوند-------------سوزاند در بندیده شد-------------در بسته شد می ریخم-------------میریزم پزیده شد------------پخته شد نغمه--------------مقنعه بقض--------------قبض استیک------------اسکیت   ...
20 آذر 1392

مادرانه های تینا

تینا با عروسک محبوبش پریسا داشتند مامان بازی می کردند   من ازشون اجازه گرفتم که چندتا عکس بندازم وتینا خانوم اجازه دادند قربون این مامان مهربون برم من ای جان ...... عزیزم خم میشه تا از بچه اش عکس تکی بگیرم فدات بشم عسلم این عکس رو هم گرفتم برای دل تینا عزیزم به دخترش میگه:مامانم دوربین رو نگاه کن خاله میخواد ازمون عکس بگیره     ...
14 آذر 1392

جشنواره فیلم کودک در اصفهان

١٨ مهر ماه امسال ماه برای صبح بلیط داشتیم ولی بخاطر اینکه تینا خانوم خواب  بودند نتونستیم بریم و چون تینا خیلی عمو پورنگ و امیر محمد رو دوست داره  مجبور شدیم بعد از ظهر بریم ،ساعت ١ بعداز ظهر من و تینا وبابا و عسل و پویان و ماماناشون رفتیم برنامه عمو پورنگ در اصفهان و تینا جونم رو خوشحال کردیم.                                                      ...
13 آذر 1392